جدول جو
جدول جو

معنی وزن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

وزن کردن
(فُ اُ دَ)
سنگینی چیزی را اندازه گرفتن. سنجیدن. (فرهنگ فارسی معین) : سید گفت... تو را اینجا چندان مقام باشد که این زر را وزن و نقد بکنند. (فرهنگ فارسی معین از سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 43)
لغت نامه دهخدا
وزن کردن
سنجیدن ترازنیدن سختن سنگینی چیزی را اندازه گرفتن سنجیدن سید گفت... ترا اینجا چندان مقام باشد که این زر را ورن و نقد بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
وزن کردن
للوّزن
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وزن کردن
Weigh
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وزن کردن
peser
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وزن کردن
tartmak
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وزن کردن
pesar
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وزن کردن
pesar
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وزن کردن
ważyć
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
وزن کردن
взвешивать
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به روسی
وزن کردن
зважувати
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وزن کردن
wegen
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
وزن کردن
wiegen
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
وزن کردن
वजन करना
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به هندی
وزن کردن
pesare
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وزن کردن
무게를 재다
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
وزن کردن
ওজন করা
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
وزن کردن
وزن کرنا
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به اردو
وزن کردن
ชั่งน้ำหนัก
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
وزن کردن
menimbang
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وزن کردن
לשקול
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به عبری
وزن کردن
称重
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به چینی
وزن کردن
kupima
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وزن کردن
量る
تصویری از وزن کردن
تصویر وزن کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ)
جوش برآوردن چیزی ترشیده چون خمیر و ماست و غیره. ترش شدن و کف کردن ماست و غیره. (فرهنگ فارسی معین) ، درهم و برهم شدن مو. مجعد شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نیکانیدن چیزی را زیر خاک کردن، بخاک سپردن مرده بگور کردن میت، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کردن
تصویر بزه کردن
گناه کردن، خطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وز کردن
تصویر وز کردن
در هم و بر هم شدن مو مجعد شدن، ترش شدن و کف کردن ماست و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن کردن
تصویر زن کردن
ازدواج کردن همسر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطن کردن
تصویر وطن کردن
میهن کردن ماندگار شدن اقامت کردن درجایی مسکن گرفتن: (چو وحشی وطن کن بدست خموشی مکن ناله از دست بی خانمانی)، (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزن کرده
تصویر وزن کرده
سنجیده سخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن کردن
تصویر زن کردن
((زَ. کَ دَ))
ازدواج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطن کردن
تصویر وطن کردن
((~. کَ دَ))
مسکن گرفتن، جایی را به عنوان میهن انتخاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفن کردن
تصویر دفن کردن
گوراندن، خاکسپاری
فرهنگ واژه فارسی سره